مقاله ای از نیلارود

چرا رهبران با وجود آنکه تهدید می تواند اثر گذار باشد نباید از آن به عنوان یک سبک رهبری استفاده نمایند؟

ساقه مغز ما (مغز قدیم) در خط مقدم تمامی تعاملات ما با جهان خارج قرار دارد. این به این معنی است که مغز ما از طریق محیط پیرامونی اطلاعات را به صورت خنثی دریافت می کند ولی بلافاصله آن را به دو دسته تهدید و تشویق تقسیم بندی می کند. این مساله به این معنی است که زمانی که ما بر روی کاری متمرکز نیستیم ، مانند شروع یک گفتگو، به صورت خودکار انتظار نداریم که اتفاق ناخوشایندی رخ دهد. اما هر رفتاری که به عمد و یا بطور غیر عمد در این بین اتفاق بیفتد می تواند مغز ما را در وضعیت تشویق و یا تهدید قرار دهد.

هنگامی که  ساقه مغز ما یک رفتار را (کلمات، لحن، زبان بدن) به عنوان تهدید تلقی کند به تنظیمات حفظ بقای خود تغییر می کند. همانطور که می دانید برای این مساله یک دلیل تکاملی وجود دارد. در این زمان ما به نحوی رفتار می کنیم که انگار دوران غار نشینیست و یک ببر در جنگل به ما حمله ور شده است. می دویم! بدون آنکه هیچ مساله دیگری برایمان اهمیت داشته باشد.

ما کاملا بر روی این سه مسئله متمرکز هستیم:

  • ببر یا همان تهدیدی که رئیسمان متوجه ما کرده
  • ترسی که در اثر این تهدید ایجاد شده
  • و در نهایت رهایی از تهدید

 

بنابراین، در چنین مواقعی احساسات منفی مانند آنچه که در هنگام مواجه با یک تهدید اتفاق می افتد، باعث می شود دامنه اعمالی که می توانیم در این شرایط انجام دهیم محدود گردد. باید توجه داشت که هر سه نکته بالا متمرکز بر فرار و دور شدن از ببر است. در این حالت تمرکز ما بر روی سنجش و ارزیابی روشهای فرار متفاوت و یا بهینه ترین روش نیست.

از این رو شاید ما در مقام رهبر بتوانیم کارمندی را مجبور کنیم تا بر روی کاری که به آن تهدید شده است، تمرکز کند ولی احتمالا  مغز کارمند در حالت حفظ بقا قرارگرفته است، بنابراین کارمند بر روی دامنه محدودی از اعمال تمرکز خواهد کرد تا وی را از این وضعیت رها سازد. سنجش و یا کیفیتی در کار نیست.

شایان ذکراست که  ساقه مغز اصلا پیچیده نیست. شاید پاسخ 2*2 را بداند ولی پاسخ 12*32 را ندارد. بدین منظور ما نیاز به فعال کردن بخش کورتکس (بخش جلویی) مغز یا بخش عقلانی مغز داریم. این امر به این دلیل است که وقتی ما درگیر ساقه مغز خود هستیم چهار عملکرد ذهنی ما تحت تاثیرات منفی قرار می گیرد و دچار نقص عملکردی می شود:

ساقه مغز
  • خلاقیت Creativity
  • ادراک (برداشت ما) Perception
  • همکاری Collaboration
  • شناخت Cognition

ممکن است ما در کل مدت برقراری ارتباط در ساقه مغز گیر نکنیم ولی به طور مداوم در حال رفت و آمد بین ساقه مغز و کورتکس هستیم و قادر نخواهیم بود از کورتکس به بهترین و بهینه ترین روش استفاده کنیم. و چون کورتکس مرکز خلاقیت است، از استفاده درست از آن محروم می شویم و به این ترتیب از انجام بهترین راه حل مساله باز می مانیم (خلاقیت).

 زمانی که در ساقه مغز گیر می کنیم (حالت حفظ بقا) به مسائل از دیدگاه شک و تردید نگاه می کنیم و این موجب می شود تا منفی نگری فزاینده ای داشته باشیم. انسانهای اولیه باید مطمئن می شدند که دیگر ببری در کمین نیست تا از غار بیرون بیایند. به عبارتی ما فقط تهدید را خواهیم دید در حالی که الزاما تهدید خاصی وجود ندارد. همه مسائل را در بدترین حالت ممکن خواهیم دید و به هیچ فرصتی اجازه شکوفا شدن نخواهیم داد. به طور مثال اگر همان رییس از ما یا لباس ما هم تعریف کند، تصور ما این خواهد بود که نیت او تمسخر است (ادراک).

هنگامی که ارزیابی ما از مساله همانند رو به رو شدن با یک ببر و بقا در مقابل آن باشد، به طور حتم توانایی کار تیمی، طوفان مغزی و تصمیم گیری جمعی را نخواهیم داشت. این مساله کاملا طبیعی است زیرا تمرکز ما بر روی خودمان و بقای خودمان خواهد بود. (همکاری)

امروزه، متخصصین علوم مغز و اعصاب اثبات کرده اند که IQ افراد در شرایط استرس به شدت تحت تاثیر منفی قرار می گیرد. من مطمئنم که شما، شخصا چنین شرایطی را تجربه کرده اید. آیا می توانید ایمیلی را به خاطر بیاورید که با کلمه “متاسفانه” شروع شده و شما  نتوانستید محتوای آن را به درستی درک نمایید؟ یا متنی را که در مدرسه در اختیار شما قرار داده بوده اند و در شرایط استرس (امتحان) متوجه معنی و مفهوم متن نشده اید ولی در یک شرایط دیگر که مغز دوبار به عملکرد عادی خود بازگشته است کاملا آن را متوجه شده اید.

حال، پاداش چگونه عمل می کند؟

احساسات مثبت کاملا نتایج معکوسی را به همراه دارند. اولین نکته این که باعث ترشح دوپامین در مغز می شود که خود باعث انگیزه وکنجکاری و درک می شود. زمانی که جوانتر بودم، در آلمان زندگی می کردم. در دبیرستان، دوستان آلمانی من از من سوال می کردند که چگونه می توان فارسی صحبت کرد؟ یکی از این دوستان آلمانی استعداد بالایی در تلفظ کلمات فارسی داشت. تشویق و انگیزه ای که من و چند دوست ایرانی دیگر به او دادیم، موجب شد تا سرانجام وی در رشته زبان های خاورمیانه ادامه تحصیل دهد. بدون آنکه بدانیم، تشویق ها و انگیزش وی توسط ما باعث شد تا در مغز وی دوپامین بیشتری ترشح شود و سرانجام شغل آینده او مشخص شود.

به یاد داشته باشید، آخرین یافته های علوم مغز و اعصاب اثبات می کند که کلید دستیابی به عملکرد عالی (Peak Performance) شامل موارد زیر است:

  • تعیین چالش های دشوار ولی قابل انجام
  • کار و محیط کاری که سرگرم کننده و روح نواز باشد
  • تمرکز دقیق بدون حواس پرتی

نتیجه گیری:

به عنوان یک رهبر ممکن است با روش چماق و هویج به نتایجی دست یابید ولی آنچه از دست خواهید داد بسیار با ارزش تر خواهد بود:

  • کیفیت بالای کار
  • تمایل به کار (و یا کار کردن با شما)
  • رابطه ای مبتنی بر اعتماد که می توانستید به عنوان یک رهبر به آن دست یابید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *